سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1. دیروز پریروز که داشتیم خونوادگی میرفتیم سینما تا "به وقت شام" حاتمی کیا رو ببینیم، داخل ماشین با صدای بلند به همه گفتم که اگه من پسر شده بودم حتما خواننده یا شایدم مداح میشدم و البته خدا رحم کرد:-))

2. یکم پریشونم، خیلی وقته دغدغه دارم که یه کاری انجام بدم این احساسِ بیهودگی و مفیدنبودن داره بدجور اذیتم میکنه، یه عالمه فکرای جفنگ و بیخودی و خاطراتِ بیخودتر ذهنمو به خودشون مشغول کرده، قبلا دوستم پیشنهاد داده بود تا برم مهدکودکشون و کمکشون بدم و میدونم روحیم خیلی با سروکله زدن با بچه ها جوره ولی بعید میدونم حضرت همسر رضایت بده، دلم نمیخواد مطرحش کنم و بخوره تو دیوار!

3.یادم رفت بگم که فیلم به وقت شام اصلا دلچسب نبود برام، نمیدونم چرا.

4. یه چله ی سخت دارم میگیرم برای یه نیت مهم، ترسم از اینه که حاجت روا نشم ولی دلم روشنه که همینم خیلی رزق زیادیه که بتونم هر روز این اعمالو انجام بدم ، توکل به خدای مهربون، خودش بدی هامو نادیده بگیره و چشممو روشن کنه ان شاءالله.


+تاریخ شنبه 97/1/4ساعت 2:26 صبح نویسنده ره گذر | نظر